داستان کوتاه نجمه جوادی با موضوع قیام 17 شهریور | هیچ اتفاقی نیفتاده
تاریخ انتشار: ۱۳ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۲۰۴۵۴
همشهری آنلاین- نجمه جوادی: پدر روزنامه را کوبید به زمین و شروع کرد به بدوبیراه گفتن. مادر که داشت غذا را آماده میکرد با تعجب به من نگاه کرد و با ایما و اشاره پرسید چه شده. با غیض گفتم: «هیچی.» بعد هم روزنامه را برداشتم و شروع کردم به خواندن: «دیروز در تهران صد آتشسوزی روی داد که در آن شعب بانک، یک فروشگاه بزرگ و یک فروشگاه شهر و روستا در آتش سوخت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
- ببین غلامرضا! اگه تونستی زودتر بیا باید بریم برای امشب خرید. راستی برو کارخونه. دوباره به غلامحسین بگو مبادا یادش بره.
نمیدانستم چه بگویم. مادر پای بیرون رفتن و سواد خواندن نداشت، برای همین تقریباً از همه چیز بیخبر بود؛ فقط از دروهمسایه شنیده بود دیروز چند نفر اوباش ریختهاند توی خیابان.
پدر موتورگازی را روشن کرد.
گفتم: «آقا! از اینجا تا میدون ژاله خیلی راهه. همشو میخوایم با این بریم؟»
با حالتی بین عصبانیت و ناراحتی گفت: «با چی بریم؟»
راست میگفت. توی راه مدام با خودم میگفتم اگر بلایی سر غلامحسین آمده باشد چه؟ چند روز پیش وقتی به دیدنش رفتم از نارضایتی مردم گفت و قرارشان برای تظاهرات.
- ببین داداش! قراره عید فطر یه تظاهرات بکنیم. باید شاه به حرفمون گوش بده. تا کی اینهمه ظلم؟
نمیدانم چقدر توی راه بودیم، اما وقتی به نزدیکی میدان خراسان رسیدیم، پاهایم بی حس شده بودند. پدر به زحمت از روی موتور پیاده شد. نتوانستیم جلوتر برویم. نظامیها همه جا بودند. از هر طرف که میخواستیم برویم نمیشد.
گفتم: «بهتره از کوچهپسکوچه بریم.»
او که از صبح و بعد از آن تلفن به مغازهاش مثل مرغ پرکنده بود نظرم را قبول کرد.
گفتم: «مطمئنید گفت زخمی شده؟ شاید دستگیر شده باشه.»
اما او مطمئن بود. برای همین نگذاشت حرفم را ادامه بدهم و خودش به راه افتاد. همانطور که میرفتیم مردمی که گاهی از توی خانههایشان سرک میکشیدند و یا با عجله از کنارمان میگذشتند حرفهای دلهرهآوری میزدند.
- خدا لعنتشون کنه. جوونای مردمُ بستن به رگبار.
- من اونجا بودم. همه مردم از خیابون فرح آباد و شهباز و میدون خراسون رسیدن اینجا. یه ملا گفت همه بشینن. همه نشستن. بعدش چشمتون روز بد نبینه همه راهها رو بستن مردم رو...
من تا حدودی از اتفاقات دیروز با خبر بودم، اما نه تا این اندازه. کنار بقالی ایستادیم تا راه را بپرسیم. پیرمردی با عرقچین سبز روی سرش نشسته بود و تسبیح میگرداند. پدر سلامی کرد و راه بیمارستان را پرسید. او همانطور که توی فکر و خیال بود گفت: «بیشرفها. دیروز کامیونکامیون جنازه بردن. من صدای ناله خیلیهاشون رو میشنیدم.»
بعد بلند شد و آدرس داد. تا بخواهم حرفی بزنم صدای تیراندازی بلند شد. پیرمرد هلمان داد داخل بقالی. در شیشهای را بست. چند جوان هم سنوسال خودم دویدند توی کوچه. در خانه روبروی بقالی باز شد و جوانها ناپدید شدند. ما پشت دخل پنهان شده بودیم. چشمهای پدر دودو میزد. وقتی اوضاع آرام شد گفت: «غلام تو بمون من میرم. اگه تا یه ساعت دیگه نیومدم برگرد خونه. اینجا نمون.»
سرم را بلند کردم و بدون اینکه جواب بدهم دویدم سمت در بقالی و گفتم: «شما بمون. من میرم.»
نماندم تا جوابش را بشنوم. صدای تیراندازی تکوتوک میآمد. از پیچ کوچه که گذشتم دیوار بیمارستان را دیدم. هیچکس آن دوروبر نبود. اعلام حکومت نظامی تیمسار اویسی کار خودش را کرد و همه خانه نشین شدند.
نگاهی به دو طرف خیابان انداختم. نفس عمیقی کشیدم. تا بیمارستان کمتر دویست قدم بود؛ اما بنظرم طولانیتر از خانه ما به آنجا میآمد. بسمالله «ی» گفتم و یک نفس دویدم. هنوز نرسیده بودم که صدای نالهای شنیدم. کنار جوی آب ایستادم. برگشتم. هر چه نگاه کردم کسی را ندیدم و تا بخواهم راه بیفتم کسی مچ پایم را گرفت. از ترس برای لحظهای نتوانستم حتی نفس بکشم. چشمهایم را به طرف جوی آب چرخاندم. دلم آشوب شد. زنی کودکی چهار سالهای را در آغوش داشت و از من میخواست کمکش کنم.
- تو رو خدا این بچه رو برسونید بیمارستان.
دستهای زن خونی بود. دختر بچه را که سرش بیاختیار اینطرف و آنطرف میافتاد بغل کردم و بدون اینکه اطرافم را نگاه کنم فقط دویدم. چند باری صدای ایست آمد، اما خبری از تیراندازی نشد.
توی محوطه بیمارستان پر بود از مردمی که از دیروز مانده بودند و یا هر کدام مانند من آمده بودند دنبال عزیزشان. دویدم توی راهرو. دخترک را دادم دست پرستار و تا به خودم بیایم بین تعداد زیادی مجروح بودم که کنار راهروها درازبهدراز افتاده بودند. به یکی از پرستارها گفتم: «من دنبال داداشم میگردم اسمش...» نگذاشت حرفم تمام شود. گفت: «برو خودت بگرد اگه اینجا نبود برو سرد خونه، اگه نبود باید بری جاهای دیگه دنبالش.» هراسان شدم. به یاد مادر و خواستگاری امشب افتادم.
- اگه بدون داداش برم چی بگم؟
به آدمهایی که کنار دیوار دراز کشیده بودند نگاه کردم. لباسهایشان خونی بود و رنگ به رو نداشتند. همه اتاقها را گشتم. خبری از برادرم نبود. دلم را به دریا زدم و به طرف سردخانه به راه افتادم. میتوانستم لرزش پاهایم، صدای نفسهایم و ضربان قلبم را به خوبی بشنوم. از پلهها پایین رفتم. بوی خون و ماندگی گوشت همهجا پیچیده بود. مسئول سردخانه جلوام را نگرفت. صورتش در هم بود. یکییکی اتاقها را گشتم. زنها جدا بودند و مردها جدا. وارد یکی از اتاقها که سالن مانند بود، شدم. صد بار خدا را شکر کردم که پدرم نیامد. صورت هیچکدام از جنازهها پوشیده نبود. همه تیر خورده بودند. هنوز ته دلم روشن بود و خداخدا میکردم غلامحسین آنجا نباشد که بنظرم چهره یکی آشنا آمد. پاهایم شروع کردند به لرزیدن. جلوتر رفتم. نشستم کنارش. آرام خوابیده بود. خون روی صورتش را پاک کردم. تیر خورده بود درست به پیشانیاش.
به یاد تیتر روزنامه افتادم: «هیچ اتفاقی نیفتاده.»
کد خبر 786192منبع: همشهری آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۲۰۴۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
قیام جامعه دانشگاهی ایران در حمایت از دانشجویان آزادیخواه اروپا و آمریکا +تصاویر
دانشجویان و اساتید ایرانی همصدا با دانشجویان آزادیخواه آمریکا و اروپا که نسبت به جنایات رژیم صهیونیستی دست به اعتراض زده بودند، با برپایی تجمعاتی در دانشگاههای سراسر کشور، ضمن اعلام حمایت از این دانشجویان، برخورد خشن پلیس آمریکا را محکوم کردند.
به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، دانشجویان و اساتید ایرانی همصدا با دانشجویان آزادیخواه آمریکا و اروپا که نسبت به جنایات رژیم صهیونیستی دست به اعتراض زده بودند، با برپایی تجمعاتی در دانشگاههای سراسر کشور، ضمن اعلام حمایت از این دانشجویان، برخورد خشن پلیس و نیروهای امنیتی آمریکایی و اروپایی را محکوم کردند.
اعتراضات دانشجویی علیه جنگ تمام عیار اسرائیل و جنایات صهیونیستها در حق مردم غزه در سراسر آمریکا ادامه دارد و گستره آن به اروپا نیز کشیده شده است.
در دانشگاه تهران جامعه دانشگاهی با حضور مقابل سردر اصلی این دانشگاه در حمایت از مردم مظلوم فلسطین شعار سر داده و همبستگی قاطع خود را با دانشجویان آمریکا و اروپا اعلام کردند.
دانشجویان و اساتید دانشگاه فردوسی مشهد نیز برای همصدایی با دانشجویان اروپا و آمریکا به میدان آمدند. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی دانشجویان دانشگاه فنی حرفهای شهید بابایی قزوین نیز با برگزاری تجمعی ضمن همبستگی با مردم غزه، از دانشجویان معترض دانشگاههای آمریکا حمایت کردند. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی